عکس نوشته خیال او

هر شب و روزم به یاد اوست

نه آرامشی و نه خوابی

او همه را از من گرفته است

می دانم که روزی خواهد امد

همه وجودم خیال اوست

نه راحتی و نه حال خوشی

هرشب در رویا با او قدم می زنم

با او تا آسمان می روم

او مرا با خود تا عرش می برد

غرق سرور می شوم

بی او خیالم جای دگر راه ندارد

همیشه با او در سفر است

روزی هزار بار برایش حرف می زند

سخن می گوید

ودر آخر هم راه به جایی نمی برد

نمیداند که آیا او هم به روزگارش راه دارد

هر بار در ذهنش تنها مسیر کوتاهی را که قدم زده بود

راه می رود

می خندد

شعر می خواند

قدم می زند

رویایش را تا عرش می برد

نه کسی هست که بداند

و نه کسی می داند

فقط با خودش می گوید که

چه خواهد شد

در دفتر خاطرات مرور می کند

مدت زمان کوتاه باهم بودن را

آری هر روزش خاطره است و خیال

نمی داند که چه خواهد شد

آیا این همه که عاشق است و بی قرار

کسی هست که یادش کند

زیر نور ماه می ایستد و با ماه عهد می بندد که

یک لحظه از او و خانه خیالش دور نشود

این است قصه دلداگی

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید