عکس نوشته اشک زن

هر وقت دیدی اشک زنی را در آورده ای

بدان که کار خودت و روزگارت ساخته است

پس از این او دیگر سکوت می کند

بی تفاوت می شود

بود و نبودت برایش فرقی ندارد

فقط هست

دلش را به شیشه پنجره می سپارد

تا با تو هم کلام نشود

گاه وبی گاه در اتاقش تنها می نشیند

نه حرفی با تو دارد و نه رفت و امدت را چک می کند

فقط برای خودش شعر می خواند

می نویسد

و کم کم تو را از تقویم ذهنش پاک می کند

غرق در حضور تو نمی شود

در فکرش کم کم رنگ می بازد و

تو همچنان غرق در حسرت خواهی ماند

بی کس و بی دلدار هم که باشد

باز هم برایت عشوه ندارد

در کارخانه غرق می شود

به کتاب و کارهای اینترنتی پناه می برد

در بودن ها و نبوده های تو هیچ حرفی نمی زند

شیشه های شکسته دلش را هم خودش جمع می کند

فقط دلش را به یخ می سپارد اما به تو نه

بی پروا شعر می خواند

در خانه هم صحبت بچه ها می شود

هر بار که او را ببینی به یک نوع حرف می زند

آری دلش را رنجاندی

حال بنشین و نگاه کن که چکونه آرام آرام پشتت را خالی می کند