عکس نوشته غم آشنای قدیمی

غربت فقط اونجا که بانو هایده میگه:

یکی آشنا میاد به چشم من ،

ولی از بخت بد اونم غمه

این آشنای قدیمی همیشه بامن است

دوستی همیشگی

رفیقی دوست داشتنی

که به هر جا و مکان و زمان دارمش

آری من می شناسم این دوست را

آشنایی از جنس باران

رفیقی از تن بهار

که به پاییز پیوسته است

دل خوشم به این کهنه شراب

دلم خوشم به این یار قدیمی

دلبری آشنا به همه تاریخ

آشنا به همه روزهای تکراری

من عاشق این دوستم

چه آشنای خوبیست

این یار قدیمی

این بانوی شکار

هایده چه خوب درد را شناخته است

چه خوب عشق را می شناسد

و انگار حرف دل همه است

چه بسیار روزگاری که عشق بودو دلبر

و من روزهاست که به دنبال عشق می چرخم

اما باز همان یارقدیمی

یار و هم نفس قدیمی

همان دلبر عیار

غم را می گویم

که چه قدر خوبی

از همه مهربانتری

ای دوست شفیق

تو که هستی

خوشی دیده می شود

ای بهار ی ترین دوست من

که هر ثانیه به من سر می زنی

من بی وقفه دوستت دارم

ای غم

ای فدای همه   وجود تو

من تو را با همه وسعت دوست دارم

ای غم

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید