عکس نوشته دلهره

رویای تلخ و پر دردی است

که نکند کسی دست تو را لمس کند

حتی خیالش دیوانه ام می کند

دیگر امیدی به این قلب نیست

ترس از بی تو بودن

ترس از رفتن در یک غروب سرد پاییز

ترس از بی پر شدن هنگام پرواز

ترس از خزان رفتن تو

دلهره  دست گرمی که دستانت را بفشرد

غوغایی در دلم برپا می کند

مرا و خیالم را راهی دیار غربت می کند

روزهایم دیگر گرم نیستند و شبهایم سرد و طولانی

هر بار که این دلهره در من زنده می شود

نفسم به شماره می افتد و سینه ام سنگین

که چه چیزی در راه است

که کدام دست نامرد نبض زندگی مرا قطع خواهد کرد

هوایی می شوم ،سرم را به دیوار می کوبم

پرپر می شوم

در غبار غربت غرق می شوم

بی پروا به سراغ تو می آیم

که شاید این یک خیال آزار دهنده است و بس

تو برایم بگو که این فقط یک کابوس در خواب است

که این فقط یک حرف بی اساس است

آری خوب من

تو مگذار این دلهره امانم را ببرد

تو مگذار این خواب سنگین تعبیرشود

آری عشق من

برای همیشه و یک بار خیالم را راحت کن و

بگو

که این دلهره تمام شد

بگو که هیچ کس دستانت را لمس نخواهد کرد.

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت ببرید