عکس نوشته بی بهارم

ما سالهاست در تقویم فصل ها را گم کرده ایم

مدت هاست وفا ندیده ایم

انگار وفا کیمیا شد و رفت

به قول شاعر

“ما که در دوره خود غیر جفا هیچ ندیدم

بعد ما هرکه وفا دید زما یاد کند”

هر بار بهار را  با شکوفه هایش میشناسیم

دل ما خبر از بهار نداشت

ما از مهمانی فصل ها هم بی خبر بودیم

نه در عیش بهار جا داشتیم

و نه در بزم پاییز سهمی

فقط سرمای دی بود

دستی سرما زده و بی کس

یادمان رفته کوچه بهار را

گرمای تموز هم گرممان نکرد

فقط عطش آرامش بود و انتظار خنکای وصل

آری من در کوچه های سرد پاییز گم شدم

و سر از زمستان در اوردم

بهار برای همیشه پشت سرماند

چشم انداری از خاطراتی کم رنگ

روی شیشه مه گرفته ذهنم دیده می شود.

تو خوب می دانی چه می گویم

آری بگذار راحت بگویم

من از بهار هیچ یاد ندارم

فقط گاهی صدای قطرات بارانی را به یاد دارم

که نرم و بی صدا گونه های مادرم را از غم من نوازش می کرد.

آری دروغ می گویند که بهار می آید

همه زمستان است و سرما و زمهریر بی تو بودن

 

امدوارم با خواندن این عکس نوشته بهار را بیابید.