عکس نوشته شاید

عمرم تمام شد اما شاید ها تمام نشد

تمام لحظه های عمرم با شاید گذشت

هر بار که نبودی گفتم

شاید

از حرفهای من رنجید

شاید نمی گفتم

نمی شد

شاید اگر سکوت می کردم بهتر بود

شاید حرفی می زدم بهتر بود

اگر میگفتم دوستت دارم بهتر بود

شاید نگفتم رفتی

نمیدانم شاید

روزی هزار بار شایدها را زمزمه می کنم

نمی دانم این وسواس ذهن است

یا چیز دیگری

یا عشق است

شاید قلبم اشتباه می کند

شاید اگر حرفم را می زدم بهتر بود

نه خوب شد نگفتم

روزهایم شاید تمام شوند

اما این شک بودن و نبودن

گفتن و نگفتن

تمام نخواهند شد

حتی اگر نباشم و توبیایی

همچنان ورد زبانم تو خواهی بود

اگر گفتم یا نگفتم

و شاید خواستی برگردی

بدان که من هنوز

در حسرت دیدار توام

تو رفتی

اما پادشاه قلبم تویی

ای زیبای بی تاب

تو رفتی

اما سلطان قلبم تویی

شاید هم وقتی بر می گردی باشم

و ان روز خواهم گفت

ناگفتنی ها را

شایدها را تمام خواهم کرد

خواهم گفت که چه حرف هایی در دلم دارم

شاید ولی نمی دانم ان روز برسد یا نه

ولی همه این حرفها تمام وجودم را سوزانده است و من

عاشق ته یک کوچه بن بستم وتو

شاید بیایی

حرفی بزنی و من هم شاید نباشم.

 

شاید از این عکس نوشته لذت برده باشید.