عکس نوشته رویای دلتنگی

روزگاری دلت برای کسی تنگ می شود

که اصلا نمی دانی در رویایی

و انگار همه چیز در ثانیه های تنهایی غوطه وری

برای خودت حرف می زنی

می خندی

می بری

می دوزی

اما هیچ وقت کسی نمی داند

که در وجودت چه می گذرد

فقط خودت می دانی

که دلت می خواهد الان کنارت باشد

حرف بزنی

ببوسیش

نگاهش کنی

اما وقتی به خود می آیی می بینی

فقط رویاست

و در کنارش نیستی

دلتنگ می شوی

هوایی می شوی

درد را فراموش می کنی

و رویاهایت را می نویسی

می خوانی

حرف می زنی

بی هوا با همه بحث می کنی

انگار کسی نمی داند

که تو عاشقی

و فقط در رویایی

دلتنگی

ساکتی

حتی بعضی روزها نفس هم به سختی می کشی

آری خوب من

من از رویای دلتنگی تو بی تابم

و هنوز هم در رویایی عمیق غوطه ورم

و دلم می خواهد پنجره ای به خانه تو باز شود

و من بی صدا به انجا بیایم

و تو را بغل کنم

و برگردم

و یا خانه ات در باغی باشد و من

بی صدا دری به سوی ان باغ باز کنم

و به توسری بزنم

و برگردم آری

رویاهای من این گونه است

سراپا دلتنگی تو

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید