عکس نوشته بی آرزو

ای دوست سخن بگو

بگو که بی آرزو

در کنج تنهایی

بی من و یاد من چه می کنی

بگو که چرا این روزها ساکتی

من بی تو نشد زندگی کنم

تو هم بی من مباش

ارزویم

کن شاید

روزی براورده شوم

به مقصد برسم

با من بگو ای دوست

در روزهای رفته بر تو چه گذشت

که ساکت شدی

که حرف را زیر لایه های شهر پنهان کردی

آری

حرف بزن

کمی

بی آرزوی جوانی

روزگار همه غربت است

با من بگو

که غریبانه چه کردی

عشق دیرین

محبوب سالهای نوجوانی

هر جا که هستی باش

ولی بی آرزو

نباش

که روزگارت تباه شود

ای دوست از روزهای خوب

از ان بهار نارنج های قدیمی

لب باغچه چه خبر

از حرفهای ناگفته

و تمام لحظات خوش چه خبر

دوست را اگر دوستی باشد

رواست

جوانی را به باد پیری مده

و از ان روزهای ناب داستان بساز

آری خوب من

بگذار

تاریخ عشق برایت بنویسد

که تو چه می کنی

بی عشق مباش ای دوست

آرزو را آرزو کن

بی آرزو روزت دیر می شود

و من هم  بی تو تمام می شوم

عزیز من

فریاد عشق را زمزمه کن

و بی آرزو مخواب

بگذار تمام عشاق از تو بنویسند.

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید