عکس نوشته بازگشت:

می دانم روزی تو هم چون من تنها خواهی شد

روزی سرد و پاییزی که هیچ گرمایی نیست

آن روز خورشید هم زودتر غروب کرده است

روزی که هوس قدم زدن در ساحل خواهی کرد

یا دوستی قدیمی که موهایت را شانه کند

روزی که زیر کوله بار تقاص کمر خم کرده ای و چاره ای جز بازگشت نداری

روزی و شبی سرد که هیچ بهانه برای نفس کشیدن هم نداری

یک غروب بارانی بی چتر خواهی ماند

زیر باران گریه هم کنی ، کسی اشکهایت را نمی بیند چون صورتت را باران گرفته است

ان روز هیچ کس تو را نخواهد شناخت

من که کمرم شکسته و موهایم سفید و دلم پرکنده است

اما تو هم  دیر فکر بازگشت کرده ای

دیگر رنگی به چهره نداری و درد امانت را بریده

خاطرات را که مرور کنی ، روی بازگشت را از تو خواهند گرفت

آری :

می آید روزی که غمگین و مهجور بازگردی

نه عشقی مانده و نه بهانه ی قشنگ

فقط یک خرمن موی سفید است و یک دفتر خاطرات و یک نیمکت خالی

آن روز با خود خواهی گفت :

که در جوانی آهنگ خاطره انگیزی می گفت

شاید دلت بخواد برگردی

شاید در یک روز سرد دلت بخواد برگردی

آری دلت می خواهد برگردی و بگویی

ببخش، ببخش، ببخش

اما آن روز نه من هستم ونه جوانی

نه طاقت تو را دارم و زخم خاطرات را

بگذار در این کنج تنهایی و پیله بی کسی باشم

آری آن روز برای بازگشت خیلی دیر است و دیر

و با خود خواهی گفت : کاش راهی باشد

که برگردم

 

امیدوارم لذت برده باشید