عکس نوشته نگرانی

روزی که عمرت به شصت سال رسید و دفترت را ورق زدی

لا به لای نوشته های قدیمی خواهی دید

که چه یادداشتهای بی ارزشی داری

که هیچ وقت به دردت نخورده اند

که هیج وقت به دادت نرسیدند

و خواهی دید که میان این همه نوشته

فقط نگرانی بوده و ترس از اینده

آری خواهی دید که میان آن همه اضطراب فقط خودت داغون شدی

لای کتاب و دفترت خواهی دید  خاطراتی سوخته را

که  چه زمان طولانی از تو به یغما بردند

خواهی دید که چه روزهای تلخی را با دست خودت تلخ کردی

و آن روز متوجه خواهی شد که اکثر نگرانی های انسانها بیهوده بوده است.

و به قول نیما “چایت را بخور و نگران فردا نباش ”

از خرمن من و تو جز مشتی کاه چیزی نمی ماند”

وقتی از هر گذرگاهی رد می شوی

یاد خاطراتی خواهی افتاد که برای ساختنشان جوانی داده ای

آری نگرانی هایت را به دست باد بسپار و برو

خدایت هست و تو را می بیند

برایت راه را هموار می کند و تو خواهی دید که

نگرانی هایت بیهوده است و کسی هست که دستت را بگیرد

خواهی دید که فراموش کرده ای که کسی را داری که

به یادت هست و برایت بهترین را گلچین کرده است

 

 

امیدوارم با خواندن این عکس نوشته اعتمادتان به خدا صدچندان شود