عکس نوشته حصار عشق

درد کمی نیست که در حصار عشق بمانی و او نداند

درد هجران بکشی و او رها و بی خبر از درد تو باشد

از درد به خود بپیچی و دل عاشقت پر از درد باشد

در پیله تنهایی خودت ، پرسه بزنی و کسی سراغت نگیرد

در دفتر خاطراتت هر شب رویا ببینی و خبراز عشق نباشد

زجر بکشی و دیوار دلت روزی هزار بار فرو بریزد

به خیال عشقت به هر رهگذر خیره شوی

برایش شعر بخوانی

ترانه بنویسی

تمام سلولهایت  درد را حس کنند و تو دم برنیاوری

مانند کبوتری در دام باشی و امید به رهایی نباشد

مانند شمع رو به باد هر لحظه ترس از خاموشی داری

از همه دل بریدی و در کنج تنهایی پرپر زدی

انگار کسی نمی داند که چه می کشی

کسی حواسش به درد و بحران و زجر تو نیست

حصارت هر لحظه تنگ تر می شود

دلت روز هزار بار بهانه می گیرد

سکوت می کنی ،گریه می کنی، می خندی

اما اینها هیچ کدام درمان زخم کاری تو نیست

هیچ کدام تو را بهبود نمی بخشد

مانند ابر بهار هر لحظه منتظر بارشی

هوای عشقت به سرت هست

و چاره جز صبوری نداری

آری درد ناک است اسارت در حصار عشقی که سهم تو نخواهد شد.

“ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد            در دام مانده صید و صیاد رفته باشد”      حزین لاهیجی

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید.