عکس نوشته گذشته

گذشته دفتری بود که بسته شد

خاطراتی بی رنگ

بهاری که پاییز شد

گذشته را که ورق بزنی از تو چیزی نمی ماند

دلت شرحه شرحه می شود و طبق طبق خون به چشم خواهی داشت

کفش گذشته را از پایت در بیار

این کفش فقط آزارت می دهد

پایت زخم می شود

نمی توانی به جلو حرکت کنی

برایت زندگی زندان می شود

خانه ات قفس و دلت آشوب

رها کن زندان گذشته را

از آن تجربه بیاموز و یاد بگیر

که با تو چه کردند

تورا پل کردند و گذشتند

درس بیاموز و زندگی را از نوبساز

برای خودت تقویم جدید تعریف کن

قاموس نو بنویس

از خودت دفاع کن

حرکت کن

راهی جدید

طرحی نو

پرواز را دوباره تجربه کن

از نو ایستگاه جدید تعریف کن

از راه گذشته دوری کن

مسیر جدید تعریف کن

تجربه را چراغ راه کن و فانوس علم را به آن بیاویز

گذشته را به طاقچه بگذار و رویش توری از فراموشی بکش

حرف نو بزن

زجرها را چراغ راه قرار بده و از آن درس بگیر

دنیا را از نو شروع کن

چراغ راه را روشن کن

حرکت به جلو را سرلوحه کارت قرار بده

مسیر مستقیم

راه روشن

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت ببرید