عکس نوشته قرار بود

قرار بود تو در کنارم باشی

روزهای دلتنگی را برایم پرکنی

از روزهای سخت مرا عبور دهی

ولی پشتم را سخت خالی کردی

مثل یک پرتگاه شدی

که هر لحظه می ترسیدم سقوط کنم

از سمت نگاه تو

برایم سخت ترین روزها را رقم زدی

نه به تو تکیه کردن اشتباه بود

مثل روزهای سرد بی گرمای دی

که هیچ امیدی به گرمای خورشید نیست

آری پشتم را با بی خیالی تمام خالی کردی

حال من مانده ام به دنیایی حرف ناگفته

با کلی آرزوهای تباه شده

آری از ترس به پشت سرم نگاه نمی کنم

می ترسم تا تو را ببینم

سقوط کنم

و هیچ وقت نتوانم حرف هایم را بازگو کنم

آری چنان به زمینم زدی

که توان برخاستن ندارم

سخت استخوانهای دلم شکسته است

بی همزبانم و بی تکیه گاه

قرار بود دستم را بگیریپولی پایم را گرفتی

و من با سر به زمین گرم خوردم

هرچه فکی میکنم به پایان خوب نمی رسم

فقط یک روز تلخ و بی هم نفس

را در هر لحظه زندگی به یاد دارم

آری پشت کسی را که خالی کنی

دلش می ریزد

غوغا می شود

پر از حس التهاب فردا

آری بی هم نفس که باشی

روزهایت دی می شوند

شب هایت بی انتها

 

امیدوارم از این عکس نوشته خوشتان آمده باشد