عکس نوشته ویرانی

گاهی فقط خودت می دانی درونت چه خبر است

طوفان است یا نسیم

درد است یا درمان

سکوت است یا صدا

فریاد است یا نجوا

فقط خودت می توانی

خودت را آباد کنی

هیچ کس توان ندارد

و نمی خواهد

بغضت را

حالت را

تنهایی ات را

احساست را

بی کسی را

فقط خودت

می دانی

می توانی

که از نو بسازی

عهدش تازه کنی

آری فقط خودت از ئیرانه خبر داری

و هیچ کس نمی تواند

و این تویی

که در طوفان مانده ای

ویرانه را گرد و خاک گرفته

و جغد بی همراهی هو هو می کند

این است قانون زندگی ویران

کسی نمی داند که سلولهایت

هم خسته اند

نبضت هم خسته شده

نفست بریده

دلت تنگ است

و تنت رنجور و خسته

و همدمی نداری

عشقی برایت نمانده

و منتظر معجزه هستی تا فرجی شود

خودت معجزه بساز

با خودت عهد ببند

زندگی را از نو بساز

و این مخروبه

ویرانه

را آباد کن

هرچند بی سقف باشد

و باران تنهایی چکه کند

آری فقط خودت می دانی

می خواهی

می توانی

این خانه را آباد کنی

هرچند بند بندش از هم فرو ریخته

و امیدی نیست

اما بساز

خودت را

فردایت را

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید