عکس نوشته قفس

قفس فقط یک حصار است

اما دل که قفس عشقی باشد

بی صدا می شکند و بندبندش از هم جدا می شود

پرنده را در قفس کردن هنر نیست

پرنده عاشق خود در قفس است

قفسی خود ساخته که درد می کشد و به درو دیوار قفس کوبیده می شود

آری قفس را دریابید

یا به گفته بهار

“من نگویم مرا که مر از قفس آزادکنید”

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید”

فصل گل میگذرد هم نفسان بهر خدا”

بنشینید به باغی و مرا یادکنید”

پرنده که در قفس باشد ، ترس از اسارت او را می کشد

ترس از دیوارهای قفس قوی است

وقتی در قفس هم باز شود

پرنده پر نمی کشد

فقط نگاه می کند

ترس از دیوار پروبال او را ریخته است

ترس از رفتن دارد

پرنده در قفس از دوری دوست پرپر می شود

او از دلتنگی و دوری دوست می میرد

غرق دلتنگی سر به دیوار می کوبد

آری

بیشتر از دیوار قفس دوری دوست است که زجر می دهد

غربت از روی یار و هجران دوست

کاش برسد روزی که قفس دلتنگی هم شکسته شود

و عاشق شعر زیبای زیر را زمزمه کند

 

“برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید

تو هم ای دل زمن گم شو که دلدار می آید”       مولوی

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت ببرید