عکس نوشته بازگشت

روزی بر می گردی که من دیگر نیستم

جسمم هست

اما دلم در جای دیگر است

من بی آنکه خود بخواهم

دیگر مهرت به دل ندارم

آن روز تو دیگر در دلم لانه ندارد

شاید تو بخواهی

ولی من …….

طاقت زخمه هایی که به من زدی تمام شد

همه عمرم را منتظر بودم

اما امروز خودم به ان بی سرانجامی پایان دادم

دلم گرفت و تمام هستی و روزگارم تمام شد

خودم به آن همه درد و کنایه و بی کسی پایان دادم

آری اگر باز گردی خواههی دید که

هیچ نشانی از تو در من نیست

و همه وجود و روحم از تو خالی شد

من دیگر بی تو بودن آزارم نمی دهد

این تویی که باید به دنبالم بگردی

و من همچنان دراین خیال که آیا

برگردم یا نه

وشاید آن روز بازگشتی در کارم نباشد

و همچنان تو منتظر باشی

کاری که

تو سالها پیش با من کردی

و من حرفی نتوانستم بزنم

حال به دردهای بی درمان پایان دادم

و روزگارم غرق در خودم شد

به تمام نگاههای معنی دار

حرفهای نگفته

ضربه های درد ناک روحی

پایان دادم تا بدانی

که دل شکستن روی دیگری هم دارد

که ممکن است همه چیز عوض شود

و هرکس برود سی خودش

آری امیدوارم بازگشتت برایت تلخ نباشد

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید