عکس نوشته خیال تو

کنار پنجره اتاقم تویی

کنار سایه روشن آب حوض

در حوالی کوچه قدیمی بن بست خیالم

در میان آب زلال وجود تو

خیال من هیاهو می کند

و انگار تو نیستی

و من بی هوای تو مانده ام

نفس ندارم

دلم زخمی است و شکسته

در حوالی کوچه قدیمی تو را گم کردم

و هنوز منتظرم تا خبری از تو بشود

کنار آن فاخته منتظر

من هم بی قرارم

که آیا خبری از تو می شود

تو هم بی تاب شده ای

تو هم مانند من به خزان دل بسته ای

و آیا تو هم غرق در رویاهایی

انگار کسی همین روزها از تو خبری خواهد داد

و من بی پروا آن روز پرواز خواهم کرد

به آن کلبه ی سبز در حوالی نگاه تو

و هر روز من برایت شعری از بهار خواهم خواند

ولی یک تشویش عجیبی در دل دارم

بی تاب و بی حوصله

آیا تو هم مثل من بی تابی

غرق در رویایی

یا نه فقط منم که دربه در توام

آیا تو هم مانند من بی خوابی

ویا تو دلت دربه در کس دیگری شده

نمی دانم در تو چه چیزی بود

که من را طلسم کرد و نتوانستم دل ببرم

از تو

از خودم دل بریدم

از تو نتوانستم

انگار هنوز هم نمی دانم که چه بر سرم آوردی

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت ببرید