عکس نوشته ویرانه دل

هیچ وقت به خانه ای که متروکه شده سر زده ای

دلم ویرانه است و پر از گرد و خاک غم و غصه

به دلم برنگرد

جز ویرانه ای نمی یابی

پر از اندوه

غم

غصه

بی نور

بی خورشید

دلم تار غم گرفته

وهیچ کس نمی داند

که دلت را عشق ویران کرد

تو هم به این ویرانه قدم مگذار

بگذار

تنها صدایش تپش قلبم باشد

و نبض ساعت

دیدی صدایت در خانه خالی می پیچد

بگذار صدای من هم در آن ویرانه بپیچد

که می گوید

کجایی

ای بی وفا

ای که همه ی عمرم را تباه کردی

نمی دانم تا کنون اثاث کشی کردی

و برای بردن اخرین وسایل جامانده رفته ای

دلت نمی خواهد وارد شوی

تو هم برنگرد

که بد حال می شوی

چون جایگاهی نداری

برای ماندن

حرف زدن

عاشق شدن

و دوباره دل دادن

این است قصه ما انسانها

از جایی که رفتیم و پرکشیدیم

دیگر بر نمی گردیم

دلم یک مخروبه است

پر از خالی

گرد دوران

هوهوی نبود من و نو

و من همچنان منتظرم

تا تو بیایی

ولی نه در آن خانه

جایی

دورتر از همه جا

کنج قفس

آری این ویرانه را به حال خود بگذار

تا خودش باشد و خودش

امید وارم از این عکس نوشته لذت برده باشید