عکس نوشته جدایی

کم کم با خودت زمزمه می کنی

بروم یا نه

امروز که امد می گویم که خواهم رفت

دیگر منتظر نیستی

با خودت حرف می زنی

بی صدا می شوی

وقتی کسی حرفت را قبول ندارد

وقتی حرفت خریدار ندارد

بی صدا شوی بهتر است.

سکوت کن

کمتر حرف بزن

کمتر که باشی بهتر است.

جدایی شروع شده

تنها چای می خوری

قدم می زنی

سراغ از کسی نمی گیری

کسی تو را درک نمی کند

هوای دیگری که نداری هیچ

هوای خودت را هم نداری

دلت می خواهد تنها باشی

و خودت باشی و خودت

این روزها کسی از حال تو سراغ نمی گیرد

دست به نوشتن می بری

دلت را

خودت را

باخته ای

بگذار

زمان بگذرد

و شاید حالت بهتر شود

اما اینجاست که جدایی اتفاق افتاده

دلت می خواهد

در یک جنگل تنها باشی

فریاد بزنی

خوب من

درکت می کنم

چه می کشی

چه روزهایی داری

تلخ

نفس گیر

کشنده

آری هر روزت را بدتر از دیروز می بینی

نفست کم می آید

تصمیم گرفته ای برای همیشه سکوت کنی

و این است ماجرای انسانها

زجرت می دهد

زبانت که لال شد

قدرت حرف زدن نداشتی

می گویند

چرا ساکتی

آری اگر کنارت هستم

ولی دلم را جدا کردی

در کنجی از ویرانه گذاشتی

 

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید