عکس نوشته غربت

غربت آنست که به جمعی و جانانت نیست.

حدیث حاضر و غایب شنیده ای

خودم میان جمع و دلم جای دگر

با همه نشسته ام و سخن می گویم

ولی غمی عجیب در دلم جمع شده

هنوز تنهایم

با خود حرفی ندارم که بزنم

کسی نیست که هم سخنم شود

ن از تنهایی خسته و نالانم

روزی که او رفت من غریب شدم

هنوز هم غریبم

در اوج غربت خویش پرسه می زنم

تنهایی را دوست دارم

چون فرصت فکر کردن دارم

می توانم به عشقم برسم

در رویاهایم

ولی غربت بی تو ماندن است.

جایی که تو نباشی زندان است.

من با خیال تو خوشم

تو را درکنار خویش می بینم

اما هرگز عشق تو را فراموش نمی کنم

غربت ان است که تو نباشی و من زنده باشم

اگر در میان جمع بودی و دیدی کسی غمگین است

بدان عشقش در حوالیش نیست و غمزده است.

ای همه وجود من

بی جنونم می کشد

ای عشق رویایی

من بی تو یک مرده متحرک

یک فرد بی فایده

و یک عاشق در به درم

روزی که توبیایی من زنده خواهم شد

ان روز روز موعود من است.

روزی که غم نباشد و درد رفته باشد

 

امیدورام از این عکس نوشته لذت برده باشید.