دسته: شعر قدیمی

اشعار سنتی – اشعار کهن

مجموعه شعر قدیمی مجموعه ای از بهترین های تاریخ ادبیات ایران
که شامل اشعار سنتی , شعر سنتی ایران , شعر سنتی کوتاه است

کاش می شد عمر خودرا

عکس نوشته مادر کاش می شد خدا این فرصت را به من می داد تا عمرم به او می دادم گوهر نایابم عشق غریبم ای تمام هستی من از تو کاش می شد در این دنیای غریب تا من هستم تو باشی ای ستاره بی…

گاهی باید فقط آروم باشی

عکس نوشته توکل به خدا گاهی که از دست بندگان خدا دلت می شکنه یا وقتی بی کس می شوی وتنها یا زمانی که دل داده ای و بی پناه یا زمانی که دلت از دست همه به درد میاد وقتی زخم زبانها اذیتت کرد…

ما تنهایی را دوس نداریم

عکس نوشته تنهایی ما تنهایی را دوست نداریم اما چون کسی را نداریم که ما را دوست بدارد در کنج تنهایی پرسه می زنیم زیر باران بی چتر می مانیم و کسی هم نیست که چترمان شود در سرمای زمستان هم کسی نیست که دستمان …

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.

عکس نوشته قضاوت ما انسانها عادت داریم به زندگی همه سرک بکشیم. به همه شک کنیم ، برای همه قضاوت کنیم. از رفتار همه ایراد بگیریم. به تعداد موهای سر دیگران برایشان نظر بدهیم. از نگاهشان گناه بسازیم واز سخنشان درد ما ملت هزار رنگیم،…

من غصه را شادی کنم

عکس نوشته از شعر مولانا من غصه را شادی کنم   ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم ای بی‌کسان…

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد

عکس نوشته جالب و بامزه از شعر مولانا همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد سر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدم چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد چه عجب که در دل من…

این چه حالیست که عشق تو برای من ساخت

متن آهنگ این چه حالیست سینا سرلک عشق تو ریشه در اعماق وجودم دارد ریشه در آخر و آغاز سجودم دارد بوسه از باور تو کام کجا میخواهد مست این عشق شدم جان کجا میخواهد این چه حالیست که عشق تو برای من ساخت این…

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

شعر غمگین عاشقانه از مولانا بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم آن جا روم آن جا روم…

دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم

شعر زیبا از رهی معیری       دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد…