حس اینکه آدم مورد علاقت کم کم
عکس نوشته حس عشق در دلت غوغاست چه اتفاقی بین ما افتاده چرا در دلم شوری برپاست حس عجیب و غریب که مبهم است با خودن هزار بار مرور می کنی که چرا دیگر مثل گذشته نیست جوابت را به موقع نمی دهد بهانه گیر…
باید رها کرد که دیگران چه گفتند
عکس نوشته رهایی این روزها مردم همه درد دارند و گرفتارند همه در بحران و سر در گمی هستند هیچ کس در کشان نمی کند همه در کوچه پس کوچه های غربت درگیر غمند به هم که می رسند خوبند اما در کنج تنهایی خویش…
به قول مولانا : تا ابد
عکس نوشته عشق ابدی محبوب خوبم تا جان در بدن دارم و نفس می کشم تو در دلم جا داری تا وقتی به روی خاک قبرم گیاه بروید مهر تو دردل دارم تا زمانی که خورشید هست و تو هستی و شب و روز من…
درد کمی نیست در حصار عشقی باشی
عکس نوشته حصار عشق درد کمی نیست که در حصار عشق بمانی و او نداند درد هجران بکشی و او رها و بی خبر از درد تو باشد از درد به خود بپیچی و دل عاشقت پر از درد باشد در پیله تنهایی خودت ،…
کس رو داری که کل اتفاقات روزتو
عکس نوشته اشتیاق آیا در روزگارت کسی را داری که وقتی خسته ای و مانده یا وقتی دلت برای یک خاطره تنگ می شود برایت خاطره بگوید و سر به شانه اش بگذاری آیا در خانه و یا در رویایت کسی هست که منتظرت باشد…
به قول فروغ فرخ زاد: کسی می آید،
عکس نوشته انتظار: می دانم روزی ستاره ای ناب از سمت مشرق می آید کسی می آید که من خوب می شناسمش کسی می آید از جنس باران بهار، از جنس یاران بهشتی می دانم که روزی سواری سپید از سوی قله های دور خواهد…
چرا پاییز هیشکی بر نمی گرده؟
عکس نوشته پاییز: بهار سر آغاز رویش است و جوانه زدن فصل نوشدن ، تازه شدن ، دوباره جوان شدن اما پاییز هزار رنگ و افسون، با جلوهای هزار برگ عشق با برگهای زیر پا و خاطره ای از آن روز رویایی آن روز در…
چه رنجی می کشه اونی که بار خاطرات
عکس نوشته خاطرات : هیچ رنجی بالاتر از یاد آوری خاطرات نیست. خاطراتی که در زیر یک درخت رقم خورد یا خاطرات روی یک نیمکت کنار ساحل یا قدمهایی که روی شن های ساحلی دور از ما جا ماند یا دست نوشته ای که روی…
من نه غروب دلم میگیره، نه جمعه
عکس نوشته دلتنگی من نه از غروب دلم می گیرد و نه از جمعه نه از سردی دی و گرمای تموز نه از پاییز هزار رنگ و برگ من از هیچ کدام دلم نمی گیرد اما : هر لحظه از نبودنت دلگیرم. هر ثانیه از…
عشق خبر نمی دهد که قرار است کی بیاید؟
عکس نوشته عشق عشق بی خبر از راه می رسد. عشق مانند یک جرقه، یک نفس غیب از راه می رسد. تو از خودت هم بی خبری ، اما عاشق می شوی. عشق مانند یک قطره شبنم صبح صورتت را نوازش می کند و جای…