عکس نوشته درد قلب

قلبم درد می کند

از نگفتن هایم

از سکوتهایم

از دلتنگی هایم

از حرف هایی که گفته نشد

از سخنانی که بر زبان نیامد

از این همه سخنان پر درد

حرفهای نکته دار

و تمام سخنانی که هیچ کس نفهمید

و من هم ندانستم

که بر من چه گذشت

درد دارم

دردی کهنه

حرف های سنگین و پر از سکوت

من از روزی که تو را از دست دادم

دردم زیاد شد

سخنانم روی زبانم ماند

و لال شدم

من از همه حرف هایی که نتوانستم بگویم خسته ام

زخم های کهنه که درمان ندارند

سخنان بی درمان که تمام شد و رفت

من تمام عمرم به سکوت گذشت

و هیچ کس ندانست که چه می کشم

درد پر اضطراب

حرف ناتمام

و هزاران سخن پر از نیش

که اگر بر زبان بیاورم

زبانم خواهد سوخت

: مرا دردی است اندر دل اگرگویم زبان سوزد

وگر پنهان کنم ترسم مرا مغز استخوان سوزم

آری حرف و سخن زیاده

همه درد دارند و ناگفته های بسیار

هیچ کس نیست که بی درد و حرف باشد

و من تلی از درد و رازم که اگر نگویم

بغضم خواهد ترکید

و حرفهایم تمام نشده و باید بروم

و این است داستان درد من