دسته: شعر عاشقانه

اشعار عاشقانه از شاعران معروف

امیدوارم این مجموعه شعری در مورد عاطفه و اشعار عاشقانه مورد توجه شما قرار گرفته باشد این مجموعه از اشعار عاشقانه از شاعران معروف است

مرد از خدا پرسید چرا همه دخترها

عکس نوشته زن مرد از خدا پرسید چرا همه دخترها مهربان ناز و دوست داشتنی هستند اما زنها لجباز عصبانی و ناراحت هستند دخترها زیبا رو و پر از احساس اما زنها بی حوصله و نامهربان هستند با خودشان هم سر جنگ دارند با دنیا…

وقتی کسی بهت فکر می کنه

عکس نوشته روزنه امید روانشناسان معتقدند که وقتی کسی در رویاها به تو فکر می کند تو ناخودآگاه برایش دلتنگ می شوی او امواجی برایت فرستاده که تو دلتنگش شده ای آری این همان روزنه امید است که تو در دل داری دلها به هم…

سلامتی کسی که تودلته اما کنارت نیست

عکس نوشته عشق کسی را با جان ودل دوست داری اما در کنارت نیست کسی که نفست به یادش بالا می آید اما نداریش کسی که هواتو داره اما خودتو نه کسی که نفسش با نفس تو یکی هست کسی که عاشقش هستی دلت می…

شبی شاید رها کردم

عکس نوشته رهایی شبی شاید قید همه را زدم تنها و غریب و بی کس کنار برکه قدیمی یادتو در ان حوالی پر از عشق شاید تو را خودم را زندگی را رها کردم و رفتم به جایی دور سرشار از غربت و تنهایی من…

وگاهی فقط خودت می دانی

عکس نوشته ویرانی گاهی فقط خودت می دانی درونت چه خبر است طوفان است یا نسیم درد است یا درمان سکوت است یا صدا فریاد است یا نجوا فقط خودت می توانی خودت را آباد کنی هیچ کس توان ندارد و نمی خواهد بغضت را…

همیشه از غم کسایی حرف می زنند

عکس نوشته غم انسانهایی که از شدت غم می روند داغونند همیشه در عذابند سکوت کردند و رفتند حرفهارا در کوله بارشان بستند و رفتند هیچ کس ندانست که در درونشان غوغاست گروهی ماندند و ساختند اما گروهی هم رفتند تا بسازند تا روزگار کسی…

هیچ وقت به خانه خالی

عکس نوشته ویرانه دل هیچ وقت به خانه ای که متروکه شده سر زده ای دلم ویرانه است و پر از گرد و خاک غم و غصه به دلم برنگرد جز ویرانه ای نمی یابی پر از اندوه غم غصه بی نور بی خورشید دلم…

یک روز من همه اون چیزی

عکس نوشته آرزو یک روز من هم تمام چیزهایی را که آرزو کردم خواهم داشت یعنی روزی می رسد که دیگر رویایی ندارم و خدا همه را داده ومن خوشحال و عاشق تر به دنبال هدفهایم می دوم روزی می رسد که در باغ بهار…

ما، دوپیرهن بودیم

عکس نوشته سرنوشت ما دو پیراهن بودیم روی یک بند روزی باد تند حادثه از راه رسید و جدایمان کرد هرکدام یک سرنوشت یکی به دریا دیگری به کوه یکی به دشت دیگری به صحرا آری این است زندگی ما دوتن خیس و باران زده…

هرکه آمد اندکی

عکس نوشته پریشانی هرکه از راه رسید در دلم جایی باز کرد نفسم را برید و رفت هر بار که خواستم آرام بگیرم نشد یکی از راه رسید روی دیوار ذهنم خطی کشید و رفت آری هرکه نمی توانست احساسش را باز گو کند به…