عکس نوشته حسرت دستانش

گاهی باید قبول کنی

دستاش مال تو نیست اما حسرتش چرا

عشق را از من ربودند

من ماندم و تنهایی

من ماندم و عشقی رفته

روزی هرازبار در زندگی سوختم

حسرتش مرا سوزاند

خودش مال من نیست

ولی حسرتش هست

هر روز با جدایی اش

صدایش

فقدانش

همه چیزش هست جز خودش

یادش

عطرتش

صدایش

همه چیز هست

ولی خودش را ندارم

حسرت دستش

بوسه اش

نگاهش

هر کدام را که دوست می دارم

نمی یابم

روزی که رفته

روزی که فقدانش را حس کردم

همه را برای من گذاشت و رفت

روزی تلخ و دردآور

پر از باران و اشک

روزی که غروب شد و ررفت

را به یاد دارم

عکسش را گرفتم

خودش رفت

ولی عکس ماند و من و دنیای سوخته ام

عشق من کی و کجا

حسرت دیدنت تمام خواهد شد

من بمانم و چشم تو

من بمانم و نکاه تو

کی تمام می شود دلهره های لعنتی

کی تمام می شود

بغض های خسته

کی تمام می شود

خنده های ساختگی

من مانده ام و حسرت روزهای رفته

کی بیایم و تو را ببرم

کی تمام می شود

این روزهای تلخ

بیا  و دوباره مهمانم کن

به یک چای

به یک قهوه تلخ از صدایت

اری بیا

امیدوارم از این عکس نوشته لذت برده باشید