دسته: شعر غمگین

شعرهای غمگین تنهایی – اشعار سوزناک

امیدوارم از این شعر های زیبا خوشتون اومده باشه
از مجموعه بزرگ اشعار سوزناک عاشقانه – شعرهای غمگین تنهایی دیدن کنید

عشق در دل ماند و

عکس نوشته یار از دست رفته ای کاش این روزهای بی تو زود تمام شوند تو نمی دانی که چه تلخ می گذرند تو رفتی اما عشقت چون داغی بر دل است هنوز هم منتظر توام، بی قرار بی تاب و پر از حس انتظار…

آدم راجع به بقیه

عکس نوشته فراموشی به کسی که دل از دست داده نگو که فراموشش کن از کسی نخواه مثل خودت باشد نگو که بگذر اگر خودت را جای او بگذاری چه می شود اگر تو باشی چه می کنی از هیچ کس نخواه که مثل دیگری…

این که شمایک ماه قبل به این فکر می کردین

عکس نوشته حال بد تا مدتی پیش فکر می کردی چه دنیای خوبی پیش رو داری چه روزگار خوبی برایت رقم خواهد خورد چه روزهای طلایی خواهد آمد چه روزگار نابی خواهی داشت اما مدتی که گذشت خواهی دید که حتی تمایل به دیدنش هم…

برای این همه تنهایی ای کاش

عکس نوشته تنهایی کاش خدا دستی پیش بکشد و دستم را بگیرد خسته ام از این تنهایی این همه بارسنگین روی دوشم این همه غصه که به دوش می کشم این همه روزگار تلخ که مزه کردم خدایا انگار کسی جز تو نمیتواند دستم را…

یک نفر آدمم و چندین نفر

عکس نوشته غم سنگین خسته ام از سنگینی بار غم دنیا می کشم بار غم تو به دوش طاقت فرسا و نفس گیر پر از لحظه های سخت و جانکاه در دل شب من یک نفرم و یک قرن غم را به دوش می کشم…

حال دلت که خوش نباشه

عکس نوشته تنهایی کنار دریا باشی همراه خودت در ساحل قدم بزنی زیباترین پارک دنیا هم که باشی سوار بر قایقی آرام کنار دریا را ببینی مانند زلیخا که هر بار جایی می رفت روزی به تبس و گاهی کنار نیل هر جا که می…

حماقت یعنی کسی که زندگیتو نابود کرد

عکس نوشته حماقت چه روزهای سختی را گذراندم چه روزهای تلخی را مزه کردم هر روز امید زندگی کم می شد نه روزگاری داشتم و نه عشق زندگیم را به دست تو سپردم تو هم  همه را سوزاندی و خاکسترش را به باد دادی من…

خودمون به آدما یاد دادیم که

عکس نوشته زجر وقتی عاشق می شوی تمام لحظه هایت درد است دنبال کسی هستی که حرف بزنی یک همدم و همراه که خوب حرفت را بشنود عشقی که سر به روی شانه هایش بگذاری همدم خستگی هایت شود از شیشه شکسته دلت استقبال کند…

هیچ وقت باورمان نمی شود که

عکس نوشته بی ارزشی می دانم که بود و نبود من خیلی تفاوتی ندارد من به این ثانیه های تلخ و تکرای عادت کرده ام که به یاد تو ثانیه ها را بشمارم که برای تو گلدان یاس بکارم که برای تو دفتر خاطره بنویسم…

با فکر کردن به گذشته

عکس نوشته گذشته گذشته دفتری بود که بسته شد خاطراتی بی رنگ بهاری که پاییز شد گذشته را که ورق بزنی از تو چیزی نمی ماند دلت شرحه شرحه می شود و طبق طبق خون به چشم خواهی داشت کفش گذشته را از پایت در…