ماه: دی 1400

به هر تقدیر تحمل باید کرد

عکس نوشته تقدیر چه درست گفته چاووشی که تقدیر هر چه هست باید تحمل کرد. تلخ شیرین ناب همه را خدا داده و من چاره ای جز تسلیم ندارم. الهی و ربی این تقدیر را زیبا بنویس تا برایم بهترین ها رقم بخورد هر چه…

در من کسی آهسته

عکس نوشته گریه درونم انگار جای از من است هرچه می خواهم شاد باشم نمی توانم کسی که مثل من بی تاب است گریه می کند هوای دلدار زده به سرش یا غمگین است سایه ای از او در درون من مشوش است آری بی…

نوشته بود کسی را چنان دوست داری،

عکس نوشته موی سپید روزگار را دیدم، مزه مزه کردم و زخم ها دیدم که به دلم زده شد موهایم در کوچه پس کوچه های دنیا سفید شد و در دنیا فقط جنگیدم و فریاد زدم خوبان بسیار دیدم حوادث تلخ شیریم غمگین پر مشغله…

شبی شاید رها کردم

عکس نوشته رهایی شبی شاید قید همه را زدم تنها و غریب و بی کس کنار برکه قدیمی یادتو در ان حوالی پر از عشق شاید تو را خودم را زندگی را رها کردم و رفتم به جایی دور سرشار از غربت و تنهایی من…

تاخر خره پرم

عکس نوشته بی اعصابی تمام وجودم در آشوب است اضطراب دارم درونم غوغاست پر از حس عجیب و دلهره از دست تمام انسانها پر از غوغایم هنوز هم کسی نمی داند که بر من چه گذشته است فقط خودم می دانم خودم و تو خدایا…

برای همه می نویسم

عکس نوشته نوشتن برای عشق هر روز از خورشید می نویسم برایت از ان روز طلایی آرمانی نقره ای و پر از خاطره همه می خوانند منتظرم شاید تو هم بخوانی و از من یاد کنی برای همه می نویسم تا شاید به دست تو…

 عکس نوشته پرواز من بلند پرواز بودم بی پر وبال بی هم پرواز تنها با خودم و بالهای شکسته ام قصد پرواز کردم. نه بالی ، نه پری، فقط دلی که خیلی هوای آسمان به سرش زده بود. هر چه تلاش کردم یکی بیابم نشد….

آدمها همیشه برای رسوایی

عکس نوشته رسوایی انسانها منتظرند تا لب بگشایی حرف بزنی و خودت را اظهر کنی بعد دوره می افتند و جار می زنند که چنین و چنان و تو هم حرفی برای گفتن نداری خودت را پیش گسی نشان نده ساکت باش حرفی په زبان…

وگاهی فقط خودت می دانی

عکس نوشته ویرانی گاهی فقط خودت می دانی درونت چه خبر است طوفان است یا نسیم درد است یا درمان سکوت است یا صدا فریاد است یا نجوا فقط خودت می توانی خودت را آباد کنی هیچ کس توان ندارد و نمی خواهد بغضت را…

همیشه از غم کسایی حرف می زنند

عکس نوشته غم انسانهایی که از شدت غم می روند داغونند همیشه در عذابند سکوت کردند و رفتند حرفهارا در کوله بارشان بستند و رفتند هیچ کس ندانست که در درونشان غوغاست گروهی ماندند و ساختند اما گروهی هم رفتند تا بسازند تا روزگار کسی…